صلاحات در نظام آموزشی یکی از آرزوهای قلبی امانالله خان بود. از دورههای گذشته تا سال ۱۹۲۰، نظام آموزش عمومی کشور بیشتر تحت کنترل علمای دین قرار داشت که فقط به آموزش متون دینی و کتابهای قدیمی خلاصه میشد و میزان شرح سواد نیز در مقیاس ملی تقریبا دو درصد بود.
امانالله خان چه کرد؟
پادشاه نوگرا و تحولخواه افغانستان با مبارزه علیه استعمار و کسب استقلال کشور، در صدد مدرنیزهکردن افغانستان از رهگذر اصلاحات ایجابی، ایجاد یک دولت مقتدر و تغییر در ساختارهای جامعه بود. در واقع با کسب استقلال و از میانبردن اثر و مداخلات خارجی از سپهر سیاست کشور، امانالله خان میخواست دولت مقتدر و اداره متمرکزی را پایهگذاری کند؛ دولتی که توسعهگرا باشد و بتواند افغانستان را در جرگهای ممالک پیشرفته و توسعهیافتهی چون اروپا سوق دهد.
اما چون امانالله تجربهای اصلاحات سلبی و متمرکزسازی قدرت از رهگذر برخورد نظامی، سرکوب نیروهای گریز از مرکز با روش آمرانهای پدرکلاناش عبدالرحمان خان را بهخوبی دیدهبود، به روش نرم و برخورد فرهنگی و غیرنظامی رو آورد و تلاش کرد که با اصلاحات ایجابی چون تدوین و انفاذ اولین قانون اساسی، گسترش خدمات آموزشی، اصلاح نظام قضایی و خدمت عسکری، برنامه نوسازی معطوف به ایجاد دولت مقتدر و متمرکزسازی اداره افغانستان را به پیش ببرد.
برای متمرکزسازی اداره و اقتدار سیاسی کشور، امانالله خان برای اولینبار کابينه افغانستان را در تاریخ کشور تأسیس کرد تا سلطنت را برای حکمرانی کمک نمایند.
برای اولینبار قانون اساسی افغانستان تحت عنوان «نظام نامه اساسی دولت علية افغانستان» نوشته شد که مفاهیم جدیدی چون آزادی مذاهب، آزادی بیان و مطبوعات در آن گنجانیده شده بود. در آن قانون اساسی همچنین مفاهیمی چون حاکمیت قانون و سلطنت مشروطه نیز درج شده بود که به طور ضمنی حکایت از این داشت که مشروعیت شاه دیگر چندان وابستگی به منبع دینی ندارد و از این به بعد از ارادهی مردم نشأت میگیرد.
امانالله خان همچنین اصلاحات در دستگاه عدلی و قضایی افغانستان را روی دست گرفت. او برای انجام این هدف با استفاده از مجموعهی قوانین موضوعه ترکیه، قوانین جدیدی را برای دستگاه قضایی افغانستان تدوین کرد و احکام شرعی را نیز برای استفاده در محاکم کشور مدون و منظم ساخت. شاه امانالله با انجام این اصلاحات حقوقی و سیاسی قصد این را داشت تا جلو اعمال نفوذ و تفسیرهای خودسرانه مولویها را از شریعت بگیرد و قدرت حاکمیت را به حکومت مرکزی منتقل کند.
در همین راستا، شاه امانالله تلاش کرد که نظام آموزشی کشور را تحت کنترل حکومت مرکزی بیاورد. او معتقد بود که «جهل مردم افغانستان» یگانه عامل عقبماندگی افعانستان میباشد. اصلاحات در نظام آموزشی یکی از آرزوهای قلبی امانالله خان بود. از دورههای گذشته تا سال ۱۹۲۰، نظام آموزش عمومی کشور بیشتر تحت کنترل علمای دین قرار داشت که فقط به آموزش متون دینی و کتابهای قدیمی خلاصه میشد و میزان شرح سواد نیز در مقیاس ملی تقریبا دو درصد بود. بنابراین بود که انجام اصلاحات در بخش نظام آموزشی، نصاب درسی عصری در کنار مضامین دینی روی دست گرفته شد و مکاتب آموزشی جدید تاسیس گردید، تا زمینه برای آموزشهای حرفهای فراهم شود. حتا آموزش اجباری را در سال ۱۹۲۴ آغاز نمود و تلاش کرد تا زمینههای مختلف را برای دسترسی مردم به آموزش فراهم کند.
چنانکه از مباحث فوق نیز پیدا است، تمام برنامههای اصلاحی و تحولخواهانه شاه نوگرای افغانستان، معطوف به ایجاد اقتدار مرکزی کارآمد و دولت قدرتمند ملی است. بهنظر میرسد امانالله خان دریافته بود که کلید پیشرفت و پیششرط توسعهی کشورها وجود یک دولت مقتدر و کارآمد است که بتواند از یکسو از تمامیت ارضی، منافع وطنی و مصالح مردم دفاع نماید و در سوی دیگر توان ارایه خدمات و رفاه برای شهروندان کشور را داشته باشد.
آیا ما استقلال داریم؟
این پرسش قابل تامل است. به این معنا، با آنکه هر ساله بیستوهشتم اسد به عنوان سالروز استقلال کشور گرامی داشته میشود و تجلیل میگردد، اما کماکان استقلال افغانستان مورد سوال است و شهروندان با بهنقدکشیدن وضعیت بحرانی کشور و شرایط نامطلوب حاکم، آزادی و استقلال کشور را مورد پرسش قرار میدهند.
واقع اما این است که در استقلالداشتن افغانستان شکی نیست. افغانستان یک کشور مستقل با حاکمیت ملی در سرزمین مشخص و با جمعیت پایدار در قالب دولتی است که از سوی کشورها و سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شدهاست. بنابر ویژگیهای پیشگفته، از منظر حقوق بینالملل که ناظم روابط کشورها است، کوچکترین خدشهای در استقلال افغانستان وجود ندارد. افغانستان در سپهر جهانی همان حقوقی را دارد و از همان امتیازاتی برخوردار است که بزرگترین کشورها از آن استفاده میبرند. برقراری روابط دیپلماتیک، دادوستد تجاری، انعقاد پیمانها و قراردادها… همه از نشانهگان کشورهای مستقل است که افغانستان نیز از آن بهرهمند است.
در سوی دیگر چنانکه در بحث مفهوم استقلال آمد، در عصر جهانی شدن استقلال را جز در سایهی نوعی تعامل و همکاری بین یک دولت با دیگر دولتها نمیتوان معنا کرد. امروز استقلال بیگانهستیزی، بینیازی و انزواگرایی فهمیده نمیشود، بلکه گسترش ارتباطات، روابط اقتصادی و تجارتی، ملتها و کشورها را عملا بههم نزدیک، مرتبط و نیازمند ساخته است. از اینرو حضور خارجیها در افغانستان، همکاری جامعه جهانی و سازمانهای بینالمللی باید ذیل مقولهای همکاری و وابستگی متقابل که امروزه از ضروریات سیاست جهانی است، فهم گردد.
اما در کیفیت استقلال افغانستان میتوان تشکیک کرد. استقلال را اگر به معنای قدرت ملی، ظرفیت تولید و توان تاثیرگذاری در سپهر سیاست جهانی و منطقهای معنا کنیم، افغانستان در شمار کشورهای ناتوان قرار میگیرد. علت این امر را باید در فصل ناتمام دولتسازی این کشور جستوجو کرد. از این منظر استقلال و آزادی یک کشور در واقع مرحلهای کمال روند دولتسازی و ایجاد یک اقتدار کارآمد مرکزی است که بتواند کارویژههای دولت مدرن را ایفا کند و همسان همتایان قدرتمند خود در عرصهای سیاست جهانی و سپهر داخلی موثر عمل نماید. در اینجا است که اتمام و اکمال فصل ناتمام امانالله خان معنا پیدا میکند و دولتسازی به عنوان مهمترین ضرورت ملی، اولویت و اهمیت مییابد.
کوتاه سخن، ماحصل بحث بالا میتواند به این نکته خلاصه شود که کیفیت استقلال و آزادی هر کشور نسبت مستقیم با میزان نهادمندی و اقتدار دولت ملی آن دارد. دولت مقتدر، استقلال دارد، آزاد است و میتواند مثل هر دولت تاثیرگذار دیگر مانور دهد و در تعاملات جهانی سهم موثر داشته باشد. در نتیجه مادامی که در افغانستان دولت ساخته نشود، نهادها تقویت نگردد، گروههای گریز از مرکز مهار نگردد، و دولت اقتدار و حاکمیت خود را باز نیابد، آسیبپذیری افغانستان ادامه خواهد یافت و استقلالاش نیز صوری و در چارچوب حقوق بینالملل خواهد بود.
منابع:
- تقیزاده انصاری، محمد (پاییز 1379)، استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی، مجله حقوق و علوم سیاسی، تهران:دوره 49، شماره پیاپی 779.
- منصوری، جواد (1374) فرهنگ استقلال، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص 54.
- بخشی، علی آقا بخشی (1376) فرهنگ علوم سیاسی، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ص 277.
- غنی نژاد، موسی(2005) استقلال خواهی و دموكراسی طلبی، نشریه آنلاین نامه.