گروه تحلیل و پژوهش خبرگزاری امید/مقاله تحلیلی
در ادامه مقاله تحلیلی از نبیل الفولی نویسنده و کارشناس شبکه الجزیره را می خوانید که به بررسی خروج نظامیان امریکایی از افغانستان و پیامد های آن پرداخته است .
مقدمه
به نظر میرسد دونالد ترامپ همانطور که مرد قراردادهاست، مرد تصمیمهای غیرمترقبه هم باشد. دلیل آن شاید ماهیت عملگرا بودن اوست که آرزوهای او از میدان تجارت به عرصه سیاست راه یافت و کار به جایی رسید که او در رأس قویترین دولت جهان قرار گرفت.
به نظر میرسد تغییرات و تحولات تجاری به او آموخت که باید پیش از مواجه شدن با ضرر، چاره اندیشی کند. همین طور به او آموخت که همه داشتههای خود را زیر و رو کند تا بفهمد از چه راهی میتواند به هدف خود برسد و چگونه میتواند زیانهای خود را جبران کند و جلوی فروپاشی را بگیرد.
با توجه به این برداشت، سعی میکنیم تصمیم اخیر ترامپ مبنی بر افزایش تعداد نیروهای آمریکایی در افغانستان را درک کنیم. در حالی که بعد از حضور سنگین آمریکاییها در افغانستان از جنگ سال 2001، ترامپ پیش از این متعهد شده بود که به حضور نظامی آمریکا در این کشور پایان دهد. او در تعبیری به این مضمون، اظهار داشت که جنگ افغانستان طولانیترین جنگ تاریخ ایالات متحده است. چون پایان جنگ همیشه به این نیست که در برابر شکست خورده تسلیم مطلق شویم.
وضعیت معادله در افغانستان
بنا به عادت همیشگی، فصل زمستان افغانستان با برف و بوران در بیشتر نقاط این کشور همراه است. از این رو طالبان نیز عادت کردهاند که با پایان یافتن زمستان و آغاز بهار، همزمان با ذوب شدن برفها و شکوفا شدن گلها اعلام حمله کنند؛ اما امسال وضعیت فرق کرده است و ما شاهد حمله عمده نظامی طالبان در طول بهار و تابستان نبودهایم.
این بدان معناست که صحنه افغانستان با وضعیت جدیدی نیست که باعث تغییر راهبردی آمریکا در این کشور شود. چون دولت بر مراکز اصلی دولت، به ویژه کابل پایتخت و بیشتر ولایتهای غنی از معدن چون هلمند، قندوز و مزار شریف حاکمیت دارد و طالبان نیز بر بسیاری از روستاها و بخشی از ولسوالی ها سیطره دارد. در برخی از مناطق نیز حضوری نصف و نیمه دارد. چون از لحاظ نظامی و اقتصادی خصوصاً توان حضور دائمی و مهم ندارد.
از سوی دیگر به جهت فشارهای طولانی، به یک پیکره منعطف تبدیل شده است که نمیتوان به صورت کامل بر آن مسلط شد یا به صورت قطعی آن را شکست داد. حتی در مناطقی که فعلاً جنبش طالبان بر آن سیطره دارند نیز در روزها حمله میکنند و شبها از آن عقب نشینی مینمایند. گویا به این خوشحال هستند که خودشان و هوادارانشان به راحتی رفت و آمد میکنند.
ولی جنگهای طولانی مدت، به ویژه بعد از مرگ ملاعمر و ترور ملااختر منصور نوعی رخوت را در جنبش طالبان شده و طالبان در حوادث گوناگون برخی از عناصر کلیدی خود را از دست داده است. از این رو طالبان نمیتوانند دولت مرکزی افغانستان را به صورت قطعی شکست دهند. چون دولت از حمایتهای بین المللی برخوردار است و آنها به راحتی از حمایت دولت افغانستان دست نمیکشند. به این دلیل جنگ میان طالبان و دولت افغانستان ادامه خواهد یافت.
با توجه به درگیریهای پنهان میان افغانستان و پاکستان به عنوان دولتهای همسایه، به نظر میرسد که پاکستان خواهان حفظ جنبش طالبان است که در 1994 برای تضمین منافع خود و تحقق ثبات آن را تأسیس کرد. چون بعد از پیروزی مجاهدین بر شوروی سابق و متحدان آن، منطقه بیثبات شده بود.
ولی تمایل پاکستان به حفظ طالبان حساسیتهای خود را برای این کشور در پی دارد. چون به رغم این که طالبان برای پاکستان اهمیت دارد، اما این حمایت باعث نزدیکی شدید هند و افغانستان شده است. به همین دلیل طالبان توانستهاند به خوبی در برابر طوفانهایی که در صحنه افغانستان علیه این جنبش جریان دارد، ثابت و پایدار بایستد.
در درجهای کمتر، به نظر میرسد که جنبش طالبان برای روسیه و ایران نیز جاذبههایی داشته باشد و آنها بعد از جنگ 2001 در افغانستان، ارتباط خود با طالبان را مخفی نکردهاند. آمریکا روسیه را متهم میکند که برای جنگ با دولت افغانستان و متحدان غربی آن سلاح در اختیار طالبان قرار میدهد؛ بنابراین برای برخی از قدرتهای منطقهای، طالبان حکم گروهی حقوقبگیر را پیدا کرده است که میشود از آنها در برخی از معادلات مورد علاقه این قدرتهای منطقهای استفاده کرد. از این رو ایران و روسیه نیز علاقهمند حفظ و بقای طالبان هستند.
عامل دیگری را نیز میشود به عوامل حضور و تداوم طالبان افزود و آن حضور در بخشیهای وسیعی از افغانستان است. این حضور پشتوانه حمایتی برای اعضای طالبان فراهم کرده است که آن چنان که مردم تصور میکنند در کوهها و غارها پنهان نیستند. البته این حضور گسترده عامل مهمی برای سربازگیری و جذب کادرهای زبده نیز هست.
اگر این واقعیتها از دید ترامپ رئیس جمهور آمریکا پنهان بمانند، قطعاً از دید مشاوران امنیت ملی او پنهان نمیماند. ترامپ ادعا کرده است که پیش از اتخاذ تصمیم درباره افزایش نیروهای آمریکایی در افغانستان، با آنها در این زمینه مشورت کرده است؛ اما اکنون باید این پرسش را مطرح کرد: آیا ترامپ از این نیروهای اضافی برای پشتیبانی از دولت مورد حمایت خود استفاده خواهد کرد یا این که موسم فرار از افغانستان فرا رسیده است؟
آیا او میخواهد در منطقهای بماند که پر از دوستان (هند، تایوان و افغانستان) و رقبا (چین، روسیه و ایران) است و بهانه مبارزه با تروریسم بعد از این به خود او بستگی دارد؟ یا این که او چشم به ثروتهای عظیم و معادن بزرگ افغانستان دارد که به خاطر ناامنی و عدم توسعه نیروی انسانی و زیرساختها و وضعیت اقتصادی آشفته افغانستان هیچگاه مورد استفاده قرار نگرفتهاند؟
ترامپ، تلاش برای پیروزی
هر چند که به صورت کلی یا جزئی، پاسخی برای این احتمالات وجود دارد، برای هیچ کس پوشیده نیست که دولت آمریکا علاقه دارد پیروزی قابل توجهی در افغانستان به دست آورد. چون این موفقیت پیروزی بزرگی برای دولت آمریکا خواهد بود. چون بعد از 16 سال حمله به افغانستان دستاورد خاصی نداشته است.
به همین دلیل جنبش طالبان در بیشتر نقاط افغانستان فعال هستند و با دولت ضعیف مورد حمایت واشنگتن به شدت رقابت میکند و بسیاری از عناصر آن در افغانستان و مناطق مرزی با پاکستان که واشنگتن آنها را به تروریسم متهم میکند، مشغول فعالیت هستند. البته مهمتر از آن، این است که به نظر میرسد آمریکا بابت حمله به افغانستان غنی از نظر منابع طبیعی، دستاورد عمدهای نداشته و بلکه در طول این سالها، با زیانهای مادی و معنوی فراوانی روبرو شده است.
با این که جنگ افغانستان با جنگ آزادسازی کویت فرق دارد و ترامپ به صراحت اظهار داشته است که سود مشارکت در این نبرد را به دست نیاورده است، اما باید توجه داشت که جنگ کویت جنگی آمریکایی بود، نه این که از آمریکاییها برای حضور در این نبرد، دعوت شده باشد؛ اما بحرانهای داخلی ترامپ را مجبور خواهد کرد که برای تحقق دستاوردهای خود به هر کاری دست بزند.
از همین جاست که راهبرد جدید آمریکا در افغانستان مطرح میشود. چیزی که ترامپ فقط در واقع به بخشهای امنیتی آن اشاره کرده است. در حالی که همانطور که گفته شد، در صحنه افغانستان تحول تازهای رخ نداده است که لازم باشد در راستا تحولی ایجاد شود.
همانطور که ترامپ اعلام کرده است، این راهبرد بر افزایش تعداد نیروهای آمریکایی در افغانستان، در اختیار قرار دادن حمایتهای لجستیکی از آنها، باز گذاشتن دست آنها در آموزش نیروهای افغانستانی و مشارکت در عملیات مبارزه با تروریسم، در نظر گرفتن به عنوان شریک راهبردی در افغانستان و هشدار دادن به پاکستان به خاطر پناه دادن به تروریستها استوار است.
به نظر میرسد که ترامپ نگران است که متهم به اتخاذ راه حل احمقانه شود، از این رو در جمع نظامیان آمریکایی در یکی از پایگاههای نظامی اظهار داشت که این راهبرد مبتنی بر “همگرایی منطقهای فراگیر مبتنی بر شرایط و راه حل سیاسی” است و اگر جنگی هم ضرورت داشته باشد، به خاطر قانع کردن طالبان به این واقعیت است که در میدانهای نبرد پیروز نخواهند شد؛ و این بدان معناست که ترامپ میخواهد طالبان را به سوی صلح اجباری سوق دهد، بدون این که در برابر صلح، قدم از قدم از بردارد.
فرصتهای شکست و موفقیت
طبیعی است که اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان از راهبرد جدید آمریکا استقبال کند. چون به نظر میرسد دولت افغانستان به رغم حمایتهای بین المللی در حالت شکنندهای قرار دارد؛ زیرا هر گونه خروج نیروهای بیگانه از افغانستان موجودیت این دولت را در معرض خطر قرار خواهد داد. حتی نیروهای ارتش و پلیس افغانستان که زیر نظر نیروهای بین المللی آموزش دیدهاند، به آن درجه از توانایی نرسیدهاند که بتوانند جلوی سقوط دولت را بگیرند.
این فقط نیست، بلکه کله شقی طالبان به آنها آموختهاند که برای نفوذ به دشمن باید از ابزارهای گوناگونی استفاده کنند. از جمله این که با دامن زدن به انگیزههای دینی از پیوستن جوانان به صفوف نیروهای نظامی دولت جلوگیری نمایند یا این که نظامیان را تشویق کنند که با سلاح و امکانات نظامی خود به صفوف طالبان بپیوندند یا این که افراد نفوذی طالبان در میان نیروهای ارتش افغانستان یا نیروهای خارجی دست به عملیات بزنند.
همانطور که انتظار میرفت، طالبان راهبرد جدید آمریکا را رد کردند و به آمریکاییها هشدار دادند که افغانستان گورستان آنها خواهد شد و تا زمانی که یک نظامی آمریکایی در افغانستان حضور داشته باشد، این جنگ نیز ادامه خواهد داشت.
شاید این پاسخ، جواب نهایی طالبان به معامله آمریکا نباشد، ولی تا زمانی که نیروهای آمریکایی در افغانستان حضور دارند، سخن گفتن از راه حل سیاسی نیز معنا نخواهد داشت؛ یعنی راه حلی که ترامپ از آن سخن میگوید، در فضایی مطرح نشده است که امیدی به موفقیت آن برود. شرایطی مانند شریک کردن طالبان در دولت یا ارائه جدول زمانی برای خروج نیروهای خارجی، به ویژه از پایتخت کشور.
این طرح ناقص این احساس را به وجود میآورد که آمریکا از همان ابتدا نمیخواهد که طالبان با آن موافقت نکنند و در نهایت روند حوادث به سمت جنگی پیش میرود که هدف از آن تثبیت پایههای دولت فعلی و سپس حمایت از کشور در برابر گروههای مسلح مخالف و توجه به زیرساختهای کشور باشد.
البته این طرح با موانع بسیاری روبروست. اول این که واشنگتن از ابتدا پاکستان را به پناه دادن به تروریستها متهم کرد. این که پاکستان کمکهای آمریکا را میگیرد ولی کاری در راستای صلح و مبارزه با تروریسم انجام نمیدهد. با این که اسلامآباد به رغم این که توجهی به نظم یافتن افغانستان ندارد، به خاطر امواج خشونت و تروریسم با مشکلات بسیاری روبرو بوده است.
چیزی که دولت ترامپ از وضعیت افغانستان میخواهد به نفع پاکستان نیست که نمیخواهد در کنار دشمن دیرینه خود هند کار کند. همین طور نمیخواهد برای تثبیت دولت اشرف غنی که در دوره او رابطه میان کابل و اسلامآباد به شدت متشنج شد، اقدامی انجام دهد.
از نظر عدد و رقم، از سال 2001 تا کنون نزدیک به یک صد هزار (100000) نظامی آمریکایی در افغانستان حضور داشتهاند، حدود هفت صد میلیارد دلار در این جنگ هزینه کردهاند، حدود 16 سال در این کشور حضور داشته اند و از پیشرفتهترین سلاحها استفاده نمودهاند، ولی نتوانستهاند طالبان را از بین ببرند و بر کل افغانستان مسلط گردند. بلکه تنها دستاوردشان ویرانی این کشور زخمی و ایجاد دولت ضعیفی است که نمیتواند از خود حمایت کند. آیا ترامپ امکانات و وقت کافی دارد که راهبرد جدید خود در افغانستان را به پیروزی برساند؟
منبع: الجزیره
انتهای پیام /خبرگزاری امید