«حُسنا جلیل معین پالیسی و استراتژی وزارت امور داخله شد.» (خبرگزاریهای مختلف افغانستان)
این خبری بود که اکثر رسانهها و خبرگزاریهای افغانستان در آغازین دقایق روز چهارشنبه، 14 قوس 1397 به آن پرداختند و هر کدام با عبارتی آن را بازتاب دادند. لحظاتی بعد، اما همین خبر معمولی، یک موج فیسبوکی را فعال کرد که اکثر قریب به اتفاق کاربران این شبکهی پُرکاربَر در افغانستان، سازندگان بخشی از آن موج بودند.
تا اکنون (ظهر 15 قوس) که بیش از سی ساعت از کلیدخوردن آن موج فیسبوکی گذشته است، من با سکوت کامل، فقط تماشاگر موج و موجیان بودم.
اما حال، بهعنوان یک باشندهی این دریای طوفانی و این بستر مواج، خودم را ناچار میبینم که نگاهی به این خبر داشته باشم و پیرامون آن نکاتی را بنگارم. ولی من نه به آن خبر، که بهنظرم یک خبر معمولی بود و یک تغییر عادی در یک نهاد دولتی، بلکه به موجی که پیرامون آن خبر ایجاد شده است میپردازم.
پرسش من از چرایی شکلگیری اینگونه موجها است. و اینکه آیا این موجها، واکنشهای معقول و معیارمنداند؟ یا فوران بیرویه احساسات افرادی که جز فیسبوک، بستری برای بروز احساسات خود ندارند یا نمییابند؟
برای پاسخ به این پرسشها، لازم است به سمتوسوی حرکت این امواج و دلایل این حرکت نگاهی داشته باشیم. در رابطه به خبر فوق، کاربران فیسبوکی به دو دستهی متضاد و مخالف تقسیم شدند. جمعی علیه این انتخاب/انتصاب موضع گرفتند و تا توانستند لعن و نفرین و حتی دَو و دشنام نثار انتخابگران کردند و پیامد آن را سقوط حتمی نظام دیدند. جمعی محدودتری نیز به دفاع از این انتخاب/انتصاب پرداختند و درودهای بیاندازهی خود را تقدیم پیشگاه انتخابکننده و انتخابشونده کردند و برآیند این انتخاب را بهفرجام رسیدن امیدهای سهصد سالهی مردم افغانستان دانستند.
من اما بهعنوان شاهد این نزاعهای مواج، برای بدستآوردن دلایل/معیارهای این مخالفتها و موافقتها سی نوشته را از اول تا آخر خواندم. در تمامی این سی مورد، دو دلیل/معیار بهصورت برجسته دیدم: «زن»بودن و «جوان»بودن بانو جلیل. بانو حُسنا جلیل، همانطور که از نامش پیدا است، یک زن است و 26 سال سن دارد.
نکتهی جالب این بود که هم مخالفین و هم موافقین برای موافقت و مخالفت خود به همین دو معیار/دلیل تمسک جسته بودند و از هیچ معیار دیگری در نوشتهی آنان خبری نبود. مخالفین، معینیت پالیسی و استراتژی وزارت امور داخله را پُستی میدانند که نیازمند اقتدار مردانه و تجربهی پیرانه است؛ لذا مناسب نمیبینند که بر چوکی این معینیت بانوی جوانی تکیه زند که نه از اقتدار مردانه برخوردار است و نه دارندهی تجربه یک پیر است. اما موافقین مدعی هستند که تا اکنون، نظام سیاسی افغانستان مردسالار و پیرسرور بوده است. گُماشتن بانو حُسنا جلیل بر این معینیت را فرصتی برای عبور از مردسالاری و پیرسروری میدانند و از آن حمایت میکنند.
حال باید پرسید: آیا این معیارها/دلایل برای مخالفت یا موافقت کافی است؟ آیا بر مبنای این دو معیار، فقط همین دو معیار، میتوان نتیجهی معقول گرفت؟ آیا نیاز نیست که ابعاد دیگر و عمیقتر این انتخاب/انتصاب را بکاویم و حکم و قضاوت خود را بر آگاهی بیشتر از زوایای پیدا و پنهان این تصمیم و شواهد کافیتر برای آن بار کنیم؟
نتیجه اینکه، من که معیارها و دلایل مذکور را برای هیچ نوع حکمی، مخالفت یا موافقت، کافی نمیدانم. لازم میبینم که کاربران فیسبوکی برای دادن حکم دنبال اطلاعات بیشتر در رابطه بهظرفیتها و توانمندیهای بانو حُسنا جلیل باشند. پس از بهدستآوردن اطلاعات کافی، حکم مخالف یا موافق بدهند. با توجه به این، احکام فعلی را احکام بیمعیار یا بدمعیار میبینم و از همراهی با این حکمگران دوری میجویم.
علی عادلی